همان زنای ضعیف است و در واقع شارع مقدس در آنجا بهوسیله متعه، محدودهی زنا را تنگتر نموده است و برای همیشه حکم به حرمت زنا و متعه داده است.
به هر حال معروف است که تحریم متعه در دوران خلیفه دوم رخ داده است و از مویدات این مطلب سخن خلیفه دوم است که شیعه و اهل سنت از او نقل کردهاند.
«متعتان کانتا فی عهد رسول الله حلالین و أنا أحرمهما و اعاقب علیهما» دو متعه(ازدواج موقت و متعه حج) در زمان رسول خدا حلال بود و من آن دو را تحریم میکنم و افراد را در صورت انجام آن کیفر میدهم.
جالب است که همهی اهل سنت، حج تمتع را مجاز دانسته و به نظر خلیفه درباره آن ترتیب اثر ندادهاند ولی نکاح متعه که بهصورت جدی از طرف خلیفه دوم ممنوع شده بود بهوسیله اکثر علماء اهل سنت بهعنوان یک حکم ثابت و قطعی تلقی گردید.۹
کفویت در ازدواج
الفاظ، کفو، کفاء، کفوء، کفائت(به کسر و نیز به فتح کاف) در بر دارنده این معانی است
«همتایی، هم زی، هم جنس، هم سنگ، هم شأن، هم دوش، برابر و همسر و در اصطلاح، از عناوین عرفی و اجتماعی بکار رفته در فقه اسلامی است که نمایانگر بار ارزشی و توجه به جنبههای اخلاقی و دیر ساختهای اعتقادی در یک فرهنگ عمومی باشد. بهطوریکه نمیتوان بدون عنایت به این باورهای اخلاقی و ساختارهای فرهنگی، تعریفی از آن ارائه نمود به عبارت دیگر مولفههای تحقق بخش کفائت، تحت تأثیر مستقیم نوع نگرش فرد یا جامعه به هدف زندگی و حقیقت وجودی آدمی تغییر میپذیرد و باز تابی از سمت و سوی جهان بینی او و در بر دارنده دیدگاه اخلاقی وی میباشد.۱۰
کفویت در ازدواج را از دو منظر شرع و عرف میتوان بررسی کرد.
الف)کفویت از منظر عرف
مراد ما در اینجا، عرف قانونی عقلائی است یعنی عرفی که نظاممند است و احتمالا مصلحتها را در بر میگیرد نه مانند برخی از عادتها و عقائد خاص در مجتمعات گوناگون بشری که ریشه در تعصبات جاهلی و غیرعقلائی دارد و از اهرمهای تصنعی و غیرمنظبط و خطا پذیر متأثر است به این
عرف غیرقانونی، اعتنا نمیشود برای مثال چنآنچه در منطقهای دختر دادن به خارج از قبیله دیگر،
ننگ به شمار میآید چون اینگونه امور، ریشه در تعصبات قومی دارد از نظر شرع مورد احترام نیست
لذا دختر میتواند بدون کسب اجازه ولی با فردی خارج از قبیله خود که مناسب وی است ازدواج
کند.
بهطور طبیعی، برخی از ملاکهای عرفی با توجه به زمان و مکان، شرایط دیگر، قابل تغیرند ممکن است در یک زمان از نظر عرف، ملاکی در کفویت شرط باشد اما در زمان دیگر چنین نباشد برای مثال اگر در صدر اسلام تناسب سنی بین زوجین رعایت نمیشد از دید عرف قابل اهمیت نبود، اما در حال حاضر دو نظر که از نظر سنی تفاوت زیادی با یکدیگر دارند کفر به شمار نمیآیند همچنین در عصر حاضر همگونی زن و شوهر در هوشمندی و نیز میزان تحصیلات نسبت به گذشته اهمیت ویژهای یافته است و نیز ممکن است از نظر عرف یک منطقه ملاکی در کفائت معتبر باشد که از نظر عرف منطقهای دیگر نباشد همچنان که ممکن است برخی معیارهای عرفی به جهت ریشه در سیرهی مستمر عقلائی اموری تقریبا ثابت و دائم باشند یعنی کمتر با زمان و مکان تغییر یابند برای مثال در عرف عقلائی ملاک دیانت(متدین بودن) ملاک ثابت و پایداری است، بدین لحاظ با ملاک شرع هم مطابقت دارد یا مثلأ عقد متعه – در مقابل عقد دائم – با قطع نظر از لزوم مشروعیت و ضرورت تجویز آن در جامعه اسلامی بخودی خود برای برخی از عرف متعهدی که دارای منزلت اجتماعیاند به نوعی کسرشأن و کمبود به حساب میآید.۱۱
ب)کفویت از منظر شرع
۱ـ اسلام
۲ـ ایمان
منظور از اسلام در اینجا به معنای گفتن شهادتین است که بر آن احکام فقهی مسلمانی بار میشود و غیرمسلمان هم بر کافر کتابی و کافر غیرکتابی اطلاق میشود.
آراء فقهای اسلام در مورد شرطیت اسلام:
تمام فقها بر این نظر اجماع دارند که اگر یکی از زوجین، کافر غیر کتابی باشد نکاح باطل است. اما در مورد اهل کتاب نیز به اتفاق فقها نکاح زن مسلمان با کافر کتابی بهطور مطلق حرام است چه در نکاح دائم چه در نکاح موقت.
اما در مورد ازدواج مسلمان با زن کتابی اقوال متفاوت است برخی نکاح با آنان را مطلقأ جایز نمیدانند برخی بهطور مطلق – در عقد موقت یا دائم – حکم به جواز ازدواج با زن ذمی دادهاند اما گاهی فقها قائل به جواز نکاح با زنان ایشان به صورت موقت میباشند.
۱ـ ایمان
در میان قدمای فقهای امامیه عدهای غیر از شرط اسلام شرط ایمان را مطرح کردهاند مانند علامه حلی و عدهای تنها به ذکر ایمان بسنده کردهاند مانند شیخ طوسی و برخی مانند سید مرتضی هردو قید را آوردهاند.
مسلمانی با اعتراف زبانی و تلفظ به شهادتین تحقق پیدا میکند، که با آن آثار ظاهری اسلام بار میشود هرچند تا وقتی که قلب، زبان را تصدیق نکند چنین اسلامی ارزشی نزد خدای سبحان ندارد اما خداوند برای بندگانش با گفتن همین شهادتین؛ آثار قانونی چون، حفظ جان، حلیت ازدواج، برقراری توارث و مانند آن را بار نموده است این همان چیزی است که قرآن در آیه چهارده سورهی حجرات از زبان اعراب فرمود«اسلام آوردیم» چنین اسلامی که لایه ظاهری و پوستهی مسلمانی است میتواند با نفاق حقیقی هم جمع گردد.
اما ایمان در مفهوم خود، به معنای تصدیق و پایبندی قلبی را دارد که پیگیری در عمل را به همراه دارد.
عدهای از فقها منظورشان از ایمان، مومن به معنای شیعه دوازده امامی است صاحب جواهر با بررسی اقوال فقیهان متقدم که قید ایمان را در کفائت شرط دانستهاند چنین برداشت میکند که مراد همه ایشان از شرط ایمان، همان اسلام و اراده معنای خاص از ایمان به معنای شیعه اثنی عشری – اصطلاحی جدید است.
این دیدگاه صاحب جواهر قابل نقد است چرا که این ادعا ناتمام است زیرا ایمان در لغت بهمعنای مطلق اعتقاد و در اصطلاح – که مراد علماء سابق و لا حق و مصطلح میان مسلمانان در همه اعصار به مفتضای فهم آنان از آیات و روایات بوده تنها یک معنای خاص پیدا نموده و آن عبارت است از: اعتقاد جازم قلبی به آنچه که خداوند از بندگان خود خواسته و پای بند به اموری که سبب نجات آدمی از عذاب است آری بین مسلمانان در مصداق این مفهوم اختلاف وجود دارد و نزد هر مذهبی – مصداق خود را دارد. عامه برای اعتقاد نجات بخش فقط به دو اصل توحید و نبوت [معاد]تکیه میزنند اما شیعه بر آن دو [سه] اصل، اصل امامت ائمه و[ عدل] که منصوب از ناحیه پروردگاراند را اضافه نموده و معتقدند بدون این اصل سوم مصداق ایمان محقق نمیشود (بهعنوان مثال همانگونه که، شیخیها، اعتقاد به شیوخ خود را بهعنوان رکن چهارم اضافه کردهاند) این تفاوت نه به جهت گوناگونی مفهوم ایمان بلکه بخاطر اختلاف در مصادیق اعتقاد جازم است که از اعتقادات مختلف فرق مسلمین سر چشمه میگیرد بنابر این نمیتوان گفت: ایمان چون از آغاز اسلام بهمعنای اصطلاحی دوازده امامی نبوده پس یک اصطلاح عام دارد و یک اصطلاح خاص و گرنه لازمهی معنای اخص(دوازده امامی) برای مومن فقدان ایمان مسلمانان صدر اسلام است که هنوز امر ولایت برآنها عرضه نشده بود[سیره معصومان در ازدواج با کنیزان، یا زنانی که دیانتشان خیلی معلوم نیست و حتی کسانی که به ظاهر غیر مسلمان بودهاند مانند دختران امرو القیس(مردی مسیحی بود) و دختر اشعث و یا ازدواج با دختران مأمون نشان میدهد که شرطیت تشیع در ازدواج معتبر نمیتواند باشد] همچنین اراده اسلام از ایمان در کلام قدما هم با مفاد نصوص سازگار نیست و حمل کلام این بزرگان، بهخصوص سید مرتضی خالی از تکلف نمیباشد.
بنابر این ادعای اتفاق مسلمین بر اشتراط ایمان که صاحب جواهر شاهد بر ترادف معنای اسلام و ایمان دانسته، وجهی ندارد و نمیتواند مدعای ایشان را به اثبات برساند از این رو، حق در مسأله آن است که ایمان هم نزد متأخران بهمعنای باور قلبی و جازم به [توحید، نبوت و معاد] بوده و فرض دارا بودن دو معنا برای آن ناشی از خلطی است که بین مفهوم و مصداق رخ داده است بنابر این اسلام و ایمان دو مفهومی هستند که در مراتب تکاملی خود قابل تطبیق بر هم بوده و اگر در بعضی تعابیر فقها ایمان به شیعه دوازده امامی اطلاق شده در واقع بیان بارز ایمان است.۱۲
ازدواج با مسلمانان
الف)ازدواج مرد شیعه با زن سنی
۱ـ سید علی طباطبایی در اینباره میفرماید:
مشهور علمای امامیه، قائل به جواز این ازدواج هستند بلکه از شیخ طوسی در خلاف و مبسوط و نیز ابنادریس حلی در سرائر، سرائر، سلار در مراسم و ابنزهره در غنیه، حکایت اجماع شده است از روایات که در حد تواتر بر میآید دلالت بر جواز نکاح مومن با غیر مومنه استفاده میشود.
از میان قدما تنها عبارت ابنادریس است که تقریبا به صراحت میگوید ازدواج با غیر مستضعفه جایز نیست البته دلیلی بر آن ارائه ننموده است.
صاحب جواهر نظر با متن کتاب شرایع الاسلام درباره تساوی زوجین در ایمان علاوه بر تساوی در اسلام میگوید: «فیه روایتان اظهرهما الاکتفاء بالاسلام و ان تاکد استحباب الایمان» و آنگاه میفرماید رعایت شرط ایمان در جانب زن، تأکید استحبابی دارد زیرا زن بهطور معمول – تأثیر پذیرتر از دین همسرش میباشد و در ادامه میافزاید اما جواز عکس این حالت، یعنی ازدواج مرد مومن با زن غیر مومن مخالفتی وجود ندارد.
ب) ازدواج زوج سنی با زوجه شیعه
برخی قدما از فقها (رضوان الله تعالی علیهم) ادعای اجماع بر لزوم مومن بودن شوهر برای زن مومن نمودهاند مانند شیخ طوسی، در کتاب الخلاف، «الکفاءه معتبره فی النکاح، و هی عند نا شیئان، احد هما الایمان والاخر امکان القیام بالنفقه…و دلیلنا اجماع الفرقه و اخبارهم» و همچنین نظر او در مبسوط و ابنادریس در کتاب السرائر همین است.۱۳
نظر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی):
بدون تردید ازدواج مرد مومن با اهل سنت که ناصبی نباشد جایز است ولی در
ازدواج زن امامی با مرد ناصبی میان فقها اختلاف نظر وجود دارد چنین ازدواجی
هر چند جایز اما مکروه است لذا سزاوار نیست احتیاط در این نوع ازدواجها ترک
شود.۱۴
ج) بطلان نکاح ناصبی
آنچه مد نظر امامیه از معنای ناصبی است بر کسی اطلاق میشود که اعلان دشمنی یا سب یا العیاذ بالله بر اهل بیت پیامبر گرامی اسلام نموده باشد این معنا با آنچه از معنای غلات فهمیده میشود متفاوت است بهطور کلی فقه شیعی، ناصبی و هر کسی را که یکی از ضروریات دین را انکار کند جزء کفار میداند و اهل سنت اگر ناصبی را بر قائل به الوهیت علی و یا الوهیت شخص دیگری تطبیق دهند، یا بگویند کسی که قائل است، جبرئیل خیانت کرد (العیاذ بالله) و به جای حضرت علی بر حضرت رسول