زندان احساسات و عواطف نامعقول زندانی میکنند (ابوطالبی احمدی، تقی، 1378).
عزتنفس و مناعت طبع
اهمیت مناعت طبع و عزتنفس در وجود هر شخص به هر نحوی که خودش فکر و تصور میکند در کارها و وظایف روزانه، در عشق، در امور جنسی، در نقش یک پدر ومادر به طور قطع و یقین جلوهگر خواهد شد. پاسخ به حوادثی که بر ایمان رخ میدهد نشانگر آن است که به چه نحو درباره خویشتن فکر و قضاوت میکنیم. واکنش در برابر حوادث زندگانی دیدگاه ما را در برابر آنها نشان میدهد لذا میبینیم که داشتن عزتنفس و مناعتطبع نه تنها کلید موفقیت و فقدان آن سبب شکست است بلکه موجب میشود تا خود و دیگران را بهتر بشناسیم (مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
اضطراب، افسردگی، وحشت از انس و عطوفت، وحشت از عدم موفقیت در کارها، اعتیاد به الکل یا مواد مخدر، مردود شدن در امتحانات، شکست در ازدواج یا آزار و ایزاء فرزندان، انحرافات جنسی یا احساس ناشی از عدم رشد و بلوغ، خودکشی و بزهکاری هیچکدام اینها مربوط به فقدان عزتنفس در شخص نبوده و قابل طرح و استناد نمیباشد (مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
عزتنفس مرکب از دو چیز، یکی احساس شایستگی و قابلیت و دیگری ارزشی شخصی میباشد. به عبارت دیگر مناعت طبع و عزتنفس همانا میزان اعتماد به نفس و بازگشت به خویشتن است. این صفات منعکسکننده استعداد نهانی در مورد قضاوت درباره نیروی فرد در برابر مبارزه با مشکلات زندگی و درک مسائل و تسلط به حل آنهاست. دیگر آن که انسان میبایستی همواره شادمان و بشاش بوده و از خواستهها و نیازمندیهای خود حمایت کند و به آنها احترام بگذارد. داشتن مناعتطبع و بلندنظری همانا احساس اطمینان نسبت به زندگی است یعنی دارا بودن صلاحیت و شایستگی و ارزشهایی است که به آنها اشاره شد و برعکس اگر در عزتنفس و مناعتطبع نقصانی وجود داشته باشد انسان خود را به عنوان یک وصله ناجور و ناهماهنگ نسبت به زندگی احساس میکند و خویشتن را در مورد همه چیز مقصر و خطاکار می داند (مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
نیروی توسعه و بالا بردن اعتماد و عزتنفس در طبیعت و نهادها نهفته است و نظر به این که نیروی فکری هر شخص یک عامل اساسی اعتماد نسبت به خودش به شمار میرود لذا زندگی ما ایجاب میکند که برای خوشبختی و سعادت خودمان همواره در تلاش باشیم. غایت آرزوی هر فرد آن است که از عزتنفس و مناعت طبع خویش حداکثر لذت و استفاده را ببرد و هر دو آنها را یعنی اعتماد نسبت به خود و ادراک و هوش خدادادی خویش را که ضامن سعادت اوست مورد تجربه و آزمایش قرار بدهد اما متأسفانه عده زیادی از مردم این نکات را در نظر نگرفته و به کار نمیبرند
(مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
کسب موفقیت بدون حصول عزتنفس مطلق محکوم به این است که شخص خود را چون یک فرد دورو و دغلباز احساس کند که مشتاقانه انتظار بکشد تا مورد توجه دیگران قرار بگیرد و چون تحسین و تمجید دیگران مناعت طبع ایجاد نمیکند لذا نه معلومات، نه مهارت، نه مال و مکنت، نه ازدواج و نه صاحب فرزند شدن و نه کارهای خیریه هیچکدام اینها او را به رفعت و سربلندی نمیرسانند (مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
پارهای اوقات با این که این قبیل امتیازات میتواند به طور موقت خاطر ما را ارضا کند و احساس راحتی بیشتری بکنیم معهذا این آسایش و راحتی هرگز جای عزتنفس و مناعتطبع را نمیگیرد.
بدبختانه در همه جای دنیا عده زیادی از مردم در جستجوی به دست آوردن مناعت طبع و اعتماد به نفس هستند بدون اینکه آن را در خودشان جستجو بکنند و به همین سبب است که در این راه شکست خورده و موفق نمیشوند
(مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
مناعت طبع و اعتماد به نفس به عنوان کمال و فضیلت معنوی و یا به عبارت دیگر یک فتح و پیروزی در تحول و تکامل، آگاهی و هوشیاری انسان به شمار میرود. هنگامی که به این طریق عزتنفس را به عنوان یک آگاهی بشناسیم درک خواهیم کرد که میتوانیم درباره دیگر مردم احساس داشته و در نتیجه متوجه شناخت خویش بشویم.
حرمت و کرامت نفس اصیل، فخرفروشی و بزرگ شمردن خود نیست و برای این که ما را بزرگ بشمارند نبایستی در جستجوی آن باشیم که خویشتن را از سایرین برتر دانسته و آنها را تحقیر کنیم (مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 77u.ir مراجعه نمایید
رشته روانشناسی و علوم تربیتی همه موضوعات و گرایش ها :روانشناسی بالینی ، تربیتی ، صنعتی سازمانی ،آموزش و پرورش، کودکاناستثنائی،روانسنجی، تکنولوژی آموزشی ، مدیریت آموزشی ، برنامه ریزی درسی ، زیست روانشناسی ، روانشناسی رشد
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
نخوت و تکبر و خودستایی واین که بگوییم افزونتر از دیگران هستیم برخلاف تصور عدهای از عزتنفس ما میکاهد. یکی از خصوصیات عزتنفس صحیح همانا متانت و وقار انسانی است به این معنی که نه با خود و نه با مردم سرجنگ و منازعه نداشته باشیم عزتنفس سالم پایه و اساس استفاده از فرصتهای مناسب و به موقع زندگی است که موجب آرامش و صفای روح شده و شادمانیهای زندگی را برای ما فراهم میسازد (مترجم: کیوانی، اسماعیل، 1374).
رشد عزتنفس
رشد حرمت نفس فرد به معنی رشد این عقیده در اوست که شایسته برای نیکبختی و لایق ارزشمند برای زندگی است و لذا در رودررویی با زندگی از اعتماد، خیراندیشی و خوشبینی بیشتری برخوردار است به ما کمک میکند که به هدفها و انجام خواستههای خود نایل آییم. رشد حرمت نفس به منزله گسترش قابلیت انسان برای نیکبختی و سعادت است (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
اگر این نکات را فهم کنیم خواهیم دید که هر یک از ما میتوانیم در تقویت حرمت نفس خود ایفای نقش کنیم و سهیم باشیم. برای آنکه بیاموزیم بیشتر به خویشتن عشق ورزیم لازم نیست ابتدای امر از خویش متنفر باشیم. برای کسب اعتماد به نفس بیشتر ضرورت ندارد که احساس حقارت نماییم به منظور برخورداری از قابلیت بیشتر برای کامجویی از مواهب زندگی لازم نیست احساس بدبختی و نکبت کنیم (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
هر چه حرمت نفس ما والاتر باشد در کار خود خلاقتر بوده و لذا احتمال موفقیت ما بیشتر است. هر چه حرمت نفس ما والاتر باشد بلند همتتر و بلندپروازتر هستیم این بلند همتی لزوماً مسائل مادی یا شغلی و جاه و مقام نیست بلکه در امید ما برای تجربههای روحانی، خلاق و احساساتی در طریق زندگی است. هر چه حرمت نفس ما والاتر باشد روابط اجتماعی ما مفیدتر میشوند و نه مخرب زیرا هر چیز جذب نظیر خود میشود. سلامت، سلامت را جذب میکند. زنده دلی و کمال طلبی به یکدیگر خوشایندترند تا به خلاء درونی و استثمارگری (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
هرچه حرمت نفس ما والاتر باشد رفتار ما با دیگران احترامآمیزتر و خیرخواهانهتر و طینت و نیت ما بهتر است و نیک اندیشتر هستیم زیرا وجود آنها را تهدیدی به حال خویشتن نمیدانیم و خود را در دنیایی که ساخته و پرداخته خود ما نیست غریب و تنها نمیبینیم زیرا احترام به خویشتن پایه و اساس احترام به دیگران است
(مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
اگر بتوانیم حقیقت طبیعت حرمت نفس را درک و تحسین کنیم خواهیم دید که حرمت نفس انسان با چیز دیگری نه قابل مقایسه است و نه قابل مسابقه و رقابت.
حرمت نفس اصیل در تجلیل و بزرگ کردن خود به قیمت تحقیر و پایمال کردن دیگری نیست (مسابقهای نیست) و یا تلاش برای سلطه و برتریجویی و یا کوچک کردن آنها به منظور بالا بردن خود نیست (مقایسهای نیست). تکبر، فخرفروشی، خودستایی، خودنمایی و گزافهگویی در مورد توان خویش دال بر حرمت نفس ضعیف و بیکفایت است درست برخلاف نظر بعضی مردم است که آن را نشانه حرمت نفس والا میدانند (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
یکی از مهمترین ویژگیهای حرمت نفس سالم عبارت از این حالت است که: (انسان در جنگ و ستیز با خویشتن و یا با دیگری نیست، آنچه که اصطلاحاً انسان ناراحت نامیده میشود) (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
شرایط اساسی عزتنفس
اگر انسان بخواهد به حرمت نفس نائل آید و آن را حفظ کند اولین و اساسیترین شرط، داشتن یک اراده برای فهم و درک و تمایل به کسب آن و نیز روشنبینی و مستعد کردن ذهن برای فهم و احاطه به ان چیزی است که به محدوده آگاهی انسان راه مییابد و حافظ و ضامن سلامت ذهن و منبع محرکه رشد عقلی انسان است (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
عمل بالقوه آگاهی انسان بستگی به وسعت هوش او یعنی به میزان ظرفیت معنوی و استعداد خاص شخص وی دارد ولی اراده جهت فهم و ادراک برای همه درجات هوش و استعداد یکسان است و متضمن شناسایی، تمامیت و یکپارچه کردن دانستهها و توان انسان به بهترین درجهای که به محدوده ذهنی او وارد میشود میباشد. بدبختانه این برخورد ذهنی در اوایل زندگی رها و یا تخریب میشود و انسان خود را در جهانی نامفهوم و بیمعنی، سردرگم و ترسناک مییابد که در آن اعتماد به نفس در شناخت، امری محال به نظر میرسد و ناگریز است زندگی خود را با آن تطبیق دهد (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
انسان در مسیر رشد خود بامسائلی برخورد میکند. روشی را که در مقابله با این مسائل انتخاب می کند انعکاس فوقالعادهای بر حرمت نفس او دارد. اولین برخورد از این در کودکی روی میدهد و هرکس در مقطعی از عمر خود با نظایر آن روبرومیشود. مواقعی وجود دارد که عقل و احساسات انسان به طور کامل و سریع همنوا و همسو نیستند مثلاً تمایلات و ترسهایی را تجربه میکند که با درک معقول او در تعارض است و وی باید یا دنبالهرو درک معقول خود شود و یا از احساسات خویشتن پیروی نماید (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
حرمت نفس متضمن خود بیانگری در شناخت میباشد و با آن توأم است که بوسیله عادت به تفکر و قضاوت و تنظیم رفتار بر طبق آن تجلی کند. کور کردن فهم عاقلانه و نابود کردن مرجعیت آن و قربانی کردن ذهن در راه احساسات غیرقابل توجیه و دفاع، در حکم تخریب حرمت نفس میباشد.
نیروی استدلال عنصر فعال و نقطه آغازین در ذهن انسان است که به طور اراد
ی و اختیاری باید ایجاد شود، در حالی که احساسات عنصر منفعل و واکنش یعنی حاصل خود روی ترکیب و تلفیق ضمیر ناخودآگاه است. در یک حالت مفروض ممکن است در جهت واقعیت باشد و یا برخلاف آن باشد. قضاوت درباره مناسبت یا ارزشمندی احساسات یکی از وظایف و هدفهای مهم نیروی استدلال انسان است
(مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
اگر مرجعیت، استدلال و منطق انسان انکار شود و اگر انسان به طور انفعالی خود را تسلیم احساساتی نماید که مورد قضاوت و تائید او قرار نگرفتهاند، حس حاکمیت بر هستی یعنی فرمانروایی بر وجود را که لازمه حرمت نفس است از دست میدهد.
حرمت نفس سالم مشتمل بر سرکوبی امیال و خواستهها و یا انکار آنها نیست و احساسات شخصی را به دیده بیتفاوتی نمینگرد و بیاهمیت محسوب نمیکند بلکه آنها را به عنوان نتایج و اثرات احکام ارزشی به رسمیت میشناسد و در عین حال طبیعت این احکام و درجه ارزشمندی آنها را در هر زمینه به خصوص، مورد توجه و بررسی قرار میدهد (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
در معنی این روش حاکمیت معقول بر نفس است که بیش از هر چیز دیگر انسان را به سوی جوشش احساسات سالم در زمینههایی که این جوشش مناسبت داشته باشد هدایت میکند (و مناسبت آن را فقط استدلال میتواند تشخیص دهد). در صورتی که سیلان افسار گسیخته احساسات منجر به نتایج مصیبت بار شده و موجب میشود که انسان احساسات خود را منشأ خطر و گناه دانسته و از آن هراس داشته باشد
(مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
اگر یک انسان به نحو سالمی رشد نماید یک سلسله ارزشهای یکپارچه و کمال یافته کسب میکند، تفکر و احساسات او با یکدیگر هماهنگی و همنوایی دارند، وجود او به طور مزمن با تضاد و تعارض بین تمایلات و دانستههای وی از هم نمیباشد ولی هر اندازه هم که شخص دارای ارزشهای یکپارچه باشد جریان اعمال صحیح دانستهها و اندوختههای معنوی دیرینه وی خودکار نخواهد بود. یکپارچگی ضمیر ناآگاه او که احساسات وی را بوجود میآورد اشتباهناپذیر نیست به این جهت انسان همواره مسئولیت هشیاری و آگاهی از احساسات خود و ارزشیابی آنها را دارد و هیچگاه درست نیست که به آنها به عنوان عناصر اولیه ذهنی که خود به خود اعمال و افکار و احساسات ثانویه را پالایش و توجیه میکنند اعتماد شود (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
اکثریت افراد بالغ به میزان زیاد دچار کمبود حرمت نفس هستند. عنصر و مصیبت بیمعنایی که بر زندگی آنها سایه افکنده معلول خیانت آنها به قوای ذهن و نیروی تفکر خودشان است نه به واسطه ارضای هوای نفس و یا احساسات تند و نامعقول. در حقیقت باید گفت به دلیل هوسهای بیمعنی و احمقانهای که به یاد ندارند و به خاطر آزاد بودن در عمل در اثر انگیزههای آنی و تکانهها (بنده دم بودن) و بدون احساس مسئولیت نسبت به آگاهی بر آن اندیشههایی که پشتوانه این اعمال است (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
از نظر روانشناسی، یک مصیبت بزرگ این است که در زیر فشار تمایلات نامعقول از عقل و فهم خود غافل شده، آن را نادیده بگیریم ولی شاید فاجعه بزرگتر و غمانگیزتر این است که تحت تأثیر ترس، چنین عملی را انجام دهیم. پیروی از تمایلات نامعقول، لااقل نمایش نوعی خودبیانگری میباشد که بواسطه مصیبت دچار تحریف و اعوجاج شده و متوجه به هدف برای کسب لذت و ارضای خاطر است ولی قربانی کردن عقل شخص به خاطر ترس، انکار نفس به اعلی درجه است (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
البته احساس ترس به هیچوجه غیرعادی و یا نشانه بیماری نیست بلکه ارزشمند نیز میباشد ووظیفه ترغیب انسان در حفاظت از خود را درمقابل خطرات به عهده دارد. آنچه در مورد بهداشت روانی شخص واجد اهمیت است طرز برخورد او و روش برخورد با ترس است (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
قصد کردن برای فهم و درک و سیادت در قضاوت منطقی همان اصل اساسی یعنی احترام برای واقعیت را در پی دارد، یعنی یک حس عمیق از واقعیت و عینیت و هست بودن هستی و اینکه A ضرورتاً A است و نیز آنکه واقعیت امری است مطلق که نباید از آن گریخت و یا پرهیز کرد و مسئولیت اولیه ضمیر آگاه ادراک و رویت آن است. این اصل موضوع بحث در انتخابی است که برای حرمت نفس انسان نقش تعیین کننده دارد. انتخاب بین درست و نادرست، حقیقت و باطل که باید به وسیله قضاوت مستقل و کاربری ذهن خود شخص انجام گیرد و نه با فرار از مسئولیت و واگذاری این وظیفه به دیگران جهت شناخت و ارزشیابی و پذیرش، بدون قید و شرط و کنجکاوی منتقدانه نسبت به نظرات و عقاید آنان (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
انسان میتواند به وسیله و در قالب ذهن دیگری فکر کند البته میتوان از دیگران مطالبی را آموخت ولی دانش و آموختن مستلزم فهم و ادراک است و نه صرفاً تکرار و تقلید. برای آنکه یک مطلب، جزئی از علم و دانستههای انسان شود یک جریان فکری مستقل مورد نیاز است لزوماً استقلال عقلانی تلویحاً در قصد برای فهم و ادراک نهفته است. «فهم و ادراک» مضامینی هستند که فقط به فکر خود شخص مربوط میشوند (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
نظر به اینکه اساس حاکمیت اساسی که انسان بر هستی خود دارد و در کانون حرمت نفس او موجود است دارای ماهیت معرفتشناسی و روان است و چون این کیفیت به سودمندی ضمیر آگاه شخص مربوط میشود، فرار از مسئولیت تفکر مستقل و غیروابسته ضرورتاً در حکم چشمپوشی از حرمت نفس است (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
این دو سؤال که «حقایق واقعیات چه هستند» و «مردم چه میگویند یا چه احساس میکنند یا به چه معقتدند» دو مقوله کاملاً جدا و مستقل و به طور اصولی متفاوت از یکدیگرند، در حقیقت بازتاب دو عملکرد روانشناسانه و روش های معرفتشناسانه روانی هستند که از نظر بنیادی از یکدیگر متمایزند (مترجم: هاشمی، جمال، 1375).
موضوع دیگری در مسئله انتخاب بین «فکر کردن» و یا «فکر نکردن» بیشتر است که تلویحاً همان مفهوم را میرساند و آن انتخاب بین «پذیرفتن یا رد کردن طبیعت انسانی به عنوان یک موجود معقول به بقای او درگرو استفادهاش از نیروی ذهنی و عقلانی اوست». نظر به اینکه تفکر مستلزم کوشش است و از آنجا که انسان از خطا مصون نیست و برای فکر کردن با ترس و وحشت روبهرو شده و از اینکه از نظر عقلانی تنها به خود متکی شود هراس دارد. بنابراین ممکن است بکوش